شهدای دانشجو

استادان شهید

شهدای کارمند دانشگاه

در این جا، نامه‌ای را که شهید دکتر صادقی پس از حادثه تلخ پنج شنبه دانشگاه تهران به بنی‌صدر نوشته‌اند، ذکر می‌کنیم. این نامه حاکی از اطلاع وسیع شهید دکتر صادقی از وضع جنگ تحمیلی وپشت جبهه‌ها و اوضاع داخلی کشور و گروهک‌ها و رابطه بنی‌صدر با مخالفان ارزش‌های انقلابی و اسلامی است. این نامه را از آن رو می‌آوریم، تا خوانندگان محترم توجه کنند که نیروهای دلسوز انقلاب مانند شهید دکتر صادقی‌ها چقدر رنج می‌دیدند و به ویژه با دیدن رفتار منافقانه بنی‌صدر، در چه عذاب روحی- روانی به سر می‌بردند.

به راستی این نامه سندی تاریخی و سراسر درس عبرت است برای هر خواننده! به نظر می‌رسد که اولین و یا آخرین نامه شهید هم نباشد، احتمالاً نامه‌های متعددی نوشته باشند و چون از تذکرات و نامه‌نگاری نتیجه نمی‌گیرند بنی‌صدر را به مناظره فرا می‌خوانند. اینک، قسمتی از متن نامه را با نکات برجسته سیاسی- تاریخی‌اش، نقل می‌کنیم و قضاوت در هر مورد را به خود خواننده گرامی واگذار می‌کنیم.

بسمه تعالی

جناب آقای بنی‌صدر، حادثه پنج شنبه دانشگاه، هر انسان دلسوز به انقلاب را در تأثیر عمیقی فرو برد. بر آن شدم که نامه‌ای شاید دلسوزانه به خدمت‌تان تقدیم کنم. هدف ناراحت نمودن و یا کوبیدن شما نیست، بلکه تا اندازه‌ای خیرخواهی و نصیحت است. از آن جا که دین از همه کس و همه چیز مهمتر است و وقتی دین به خطر و انحراف افتد امام و پیغمبر هم باید برای حفظ دین خود را به خطر افکنده، فدای دین کنند بر همه لازم است چنانچه انحرافی در عمل و رفتار هر که نسبت به اسلام، ببینیم به او تذکر دهیم. جریان پنج شنبه دانشگاه چگونه و چرا انجام شد؟ سخنرانی مربوط به مصدق بود که جمعی او را رهبری بزرگ و عده کثیری که در جریان بوده‌اند، از رفتار او با رهبر مذهبی زمانش مرحوم آیت‌ا... کاشانی و فدائیان رشید اسلام که بازوی توانای نهضت بودند، سخت آزرده و ناراحت و عکسهایی از او که حاکی از نازلترین وضع یک فرد است، در کوچه و بازار پخش کرده‌اند. بخصوص از نزدیکان او چون بختیارها، نزیه‌ها، مدنیها، امیر انتظامها، و قاسمیها و ... سخت گزیده شدند. مردم از هماهنگی و همکاری دفتر هماهنگی با مجاهدین خلق- جبهه ملی- مخالفان و ناراضیان اطلاع دارند. سخنرانی های مشابه در میدان شهدا، میدان آزادی، روز عاشورا و ۲۲ بهمن نه تنها تأثیر مثبتی نداشته، بلکه در ایجاد تشنج بیشتر مؤثر بوده است. سخنرانی، ابتدا قرار بود در احمدآباد بر مزار مصدق باشد ولی به عللی نه چندان نامعلوم به دانشگاه منتقل شده است.

گروهی که از ابتدا پیروزی به فکر ضربه زدن به پیکر جمهوری اسلامی بوده و قسمت عمده ستون پنجم را در این چند ماه جنگ تحمیلی تشکیل داده و مدارس و مؤسسات را با تلاش بسیار به ناآرامی کشیده، برای اعتصاب و تحصن آنها کوشش می‌کنند یعنی منافقین، اعلام همبستگی نموده و شرکت اعضای خود را در این متینگ به موقع! خبر داده‌اند. شرکت گروهک های توفان، پیکار و سایر گروه های ملحد در آن اعلام گشته است. فشار جنگ بیشتر شده، حلقه محاصره آبادان از طرف بعثی‌های ملحد تنگتر شده است. دشمن بی شرف و بی آبروی اسلام، صدام، بر اثر اتحاد مردم مسلمان دچار وحشت و هراس گشته، تنها امیدش وجود تشنج و اختلاف در داخل ایران است. در چنین وضعی، جلسه‌ای که هیچ لزومی نداشته تشکیل می‌شود. در این مجلس عده‌ای علیه رئیس جمهوری شعار می‌دهند. اینها چه کسانی بوده‌اند؟ چرا شعار می‌داده‌اند؟ چه کسانی در ضمن سخنرانی فشفشه رها کرده‌اند؟ چه کسانی می‌خواستند رزمندگان ما را بر اثر جنگ داخلی از مرز به داخل بکشانند و جنگ داخلی ایجاد کنند؟ (اعلام گروه پیکار در چند روز قبل). جلسه‌ای با وجود چنین افراد مخالف با اسلام که از شعارها کاملاً جهت‌گیری و سوء استفاده آنها مشخص بود (روح منی بنی‌صدر بت شکنی بنی‌صدر؛ ما همه سرباز توییم؛ بنی‌صدر، بنی‌صدر اذن تهاجم بده) باید توجه می‌شد که اختلاف و درگیری بزرگترین آرزوی آنهاست و برای رسیدن به این هدف، گاه و بیگاه خود عمداً به جان هم افتاده و همچون کماندوهای شاه در مدرسه فیضیه، نزاعی تصنعی بین خود ایجاد می‌کنند. در چنین موقعیت مشخص چگونه می‌توان ایجاد تشنج و قطع بلندگو (اگر بوده) و پرت کردن فشفشه را بدون تحقیق به مسلمانان نسبت داد؟

آقای رئيس جمهور! از نظر قرآن یک فرد مسلمان، خط و مشی مشخصی دارد که نمی‌تواند و نباید از آن انحراف گیرد. قرآن می‌گوید: محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم (فتح۲۹)؛ محمد رسول خداست و کسانی که در خط او و با او هستند، نسبت به کافران سخت و رفتارشان با مؤمنان با نرمی و مهربانی است. یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم؛ ای رسول ما با منافقان و کفار مبارزه کن و بر آنها سخت بگیر (چون آنها می‌خواهند دین خدا را نابود کنند نباید به آنها مجال داد)؛ لا تجد قوماً یؤمنون بالله والیوم الآخر یوادون من حادالله و رسوله (مجادله۲۲)؛ ای رسول! کسانی که با دشمنان خدا و رسول، دوستی می‌کنند مؤمن نخواهی یافت (دوست دشمن خدا مؤمن نیست). (آیات سوره مائده؛ ۵۰-۶۲-۸۳).

جناب آقای بنی‌صدر! هیچ گاه فکر کردید که در آن سخنرانی چرا یک نفر از هزاران فرد روحانی حضور نداشت. آنها که در تمام صحنه‌های پیکار با باطل از میدان کارزار و خط مقدم جبهه تا میدان هدایت، در صحنه‌اند. آیا اینها از دین انصاف برگشته‌اند یا تشکیل آن جلسه را که با وجود جمعی از مردم، در قبضه دشمنان مردم (منافقین، پیکاریها، توفانیها و...) بوده، مردمی نمی‌دانستند؟ به نظر شما از هفتاد هزار خانواده‌ای که شهید داده‌اند، چند نفر در آن جا بودند؟ اگر بودند شاید از همانهایی بودند که با کتک پذیرایی شدند. با کمال معذرت، اگر کمترین توجهی به روش خویش در مدت ریاست جمهوری کنید خواهید یافت که رفتار شما با گروهکهای ملحد و منافق، نه تنها خدا پسندانه نبوده، بلکه عکس آن بوده است. روزنامه انقلاب اسلامی که مؤسس آن جنابعالی بودید و عمده بودجه آن را همین مردم کوچه و بازار پرداختند و عده کثیری از آنها پشیمانند- اگر باور ندارید اعلام فرمایید که به افراد پشیمان پولشان را بپردازند- چگونه از گروهکها برادرانه دفاع می‌کند و همیشه سعی دارد که با افراد ناراضی و مخالف مصاحبه تشکیل دهد. آقای بنی‌صدر، روش شما قبل از تصدی ریاست جمهوری نسبت به گروهها روشی اسلامی بود، ولی پس از آن وقتی برای بحث درباره انقلاب فرهنگی جلسات تشکیل می‌دهید، به جای دعوت از جمعی متفکر، باسواد، مسلمان متخصص، اسلام شناس، از آقای همایون و مسعود رجوی دعوت می‌کنید و دائماً بحث آزادی را عنوان می‌کنید، با این که آزادی در اسلام با آزادی غربی تفاوت بسیار دارد. اسلام با این که رساترین ندای آزادی را اعلام می‌کند، در عین حال برای آن حدودی تعیین نموده است که اگر آن حدود مراعات نشود خفقان در شکل آزادی ظاهر خواهد شد و یا به قانون جنگل منجر خواهد گشت. قرآن، فرستادن پیغمبر و دین را بزرگترین نعمت می‌داند، پیغمبر راه سعادت و کمال را به جهانیان نشان می‌دهد. عکس آن یعنی به راه ضلالت دعوت کردن به هر طریقی که باشد، بزرگترین گناه و خطر خواهد بود. چگونه می‌توان گفت ملحدان و گمراهان ملحد، در گمراه کردن مردم به هر صورت آزادند. آزادند که بزرگترین ارزش و نعمت را که دین الهی است از افراد بگیرند. دزدان لباس و خوراک و مال نباید آزاد باشند ولی دزدان عقیده و ایمان به هر صورت باید آزادانه به سرقت ادامه دهند. هر سخن منحرف کننده را بگویند و هر اقدام تخریبی از نظر قدم و قلم و بیان، انجام دهند! در همه جهان از کار کسانی که نسخه ضد سلامت را به نام نسخه سلامت به انسانها می‌دهند، جلوگیری می‌شود. سلامت روح و سعادت ابدی از سلامت تن و زندگی چند صباح، مهمتر است و باید از اضلال ملحدان، جلوگیری کرد. آقای بنی‌صدر شما که دم از تخصص می‌زنید باید توجه داشته باشید که مسائل دینی را باید از فقها و مجتهدان که در آن رشته متخصص‌اند پرسید. شما که فقیه و مجتهد و یا اهل نظر در فقه و مبانی حقوق اسلامی نیستید و می‌دانید در اروپا و آمریکا فقاهت و اجتهاد اسلامی به دست نمی‌آید. بنابراین حدود آزادی اسلامی را از متخصصان اسلامی بپرسید. از امام بپرسید که اسلام تا چه حدود آزادی را تصویب می‌کند. اگر این موضوع را قبول ندارید می‌توانید قرار بگذارید که برای روشن شدن دو نفری با هم صحبت کنیم و اگر فکر می‌کنید که به آزادی اسلامی واقفید و رویه خود را مطابق آزادی اسلامی می‌دانید، اگر مایل باشید می‌توانید راجع به آن بحث آزاد تشکیل دهید و هر زمان را برای بحث آزاد تعیین کنید در خدمت شما خواهم بود.

از ابتدای انقلاب، کفار و منافقین و ساواکیها و ناراضیان شروع به کارشکنی کردند. پادگان مهاباد، خلع سلاح شد. رزمندگان پاسدار و ارتش از تجزیه کردستان جلوگیری کردند. همین گروهکهای امریکایی به کمک دموکراتها و کومله، سینه رزمندگان ما را هدف گلوله قرار دادند. عده‌ای هم در سر چهارراهها اعلامیه پخش می‌کردند و معرکه می‌گرفتند و فریاد می‌کشیدند که خلق کُرد را سرکوب می‌کنند. دموکرات و کومله را که آلت دست آمریکا بودند به عنوان مردم کُرد معرفی می‌کردند و پاسداران جان برکف ما را مزدور آمریکا می‌خواندند.

 

بسمه تعالي

فرموده است چنين علي مرد ذوالفقار آن كس كه بود چو ماهي به ليل نار

آن شير مرد زاهد و آن عابد تقي آداب جنگ به سبطش به يادگار

كوه هاي سخت بلرزند و بشكنند محكم تر از جبال بماني تو پايدار

چون عزم رزم نمودي بروز حرب دندان خويش به سختي بهم فشار

بگذار عاريد سرت را به نزد حق حامي بود به آن ذات كردگار

ثابت قدم بمان به رزم الهي برادرم چون ميخ بر زمين بكوب قدم هايت استوار

بر انتهاي لشكر دشمن نظاره كن همت طلب بلند چون عقابي به روزگار

قرآن دهد پيام و علي نيز مي دهد نصر و ظفر نبود مگر از سوي كردگار

جبهه جنگ ـ 6/12/63

***

ما به راه دوست ترك جان و سر خواهيم كرد همچون موسي زآب نيل و شط گذر خواهيم كرد

در همين دنياي طوفاني و مفروق جهان ما بسان نوح با كشتي سفر خواهيم كرد

همچو ابراهيم آن پيغمبر پاك و خليل هربت و كافي خرابش با تبر خواهيم كرد

از دم عيسي مسيح قرآن سخن فرموده است با دم روح خدا زنده بشر خواهيم كرد

چون محمد خاتم پيغمبران و عبد حق از درون كفر بت ها را بدر خواهيم كرد

آيه نصر من الله هست در آيين ما ما باذن الله جنگ خود ظفر خواهيم كرد

آيه جنات بقري را بخوان در شان ماست ما به كوي جان جانان هم سفر خواهيم كرد

***

حمد خدا را نما حجت سبحان رسيد مبارك است بر همه نيمه شعبان رسيد

زخانه عسگري امام معصوم ما زكوثر آن رسول ختم امامان رسيد

بگو به مستضعفان بگو به گمگشتگان حزين زظلمت مباش ماه فروزان رسيد

شام سيه مي رود صبح سحر مي رسد ظلمت شب را شكن كه شمس تابان رسيد

جهان تاريك را مژده عزت بده بپاي خيز اي بشر منجي انسان رسيد

منتقم انبيا طالب خون حسين بدست او ذوالفقار فاطمه را جان رسيد

بگو به فرعونيان به جملۀ ظالمان كه نصر از آن ماست موسي عمران رسيد

غمزدگان شاد كن به بوي پيراهنش ديده گشاييد چون يوسف كنعان رسيد

اي بني مصطفي سبط علي مرتضي اين بدور منير سرور نيكان رسيد

ريشه كن ظالمان زبن كَنَد ريشه شان مُعزّ بر اوليا مذل عُدوان رسيد

ناصر بر بقیه الله را صدر خلايق بين زنزد يزدان رسيد

بر يَد او پرچمي ز نصر در اهتزاز اين نبا عظيم مجري قرآن رسيد

منتظر واقعي پيرو روح خداست راوي فرمايش جمله امامان رسيد

منتظري گر تو بر مهدي صاحب زمان گوش به دستور باش كه از جماران رسيد

شعار ما جنگ جنگ كه تا نباشد فتن بشنو به گوش دلت نداي قرآن رسيد

بگو به صهيون دون قاتل ابرار ما سپاه صاحب الزمان نگر شتابان رسيد

گو به يتيمان ما اشك نريزند دگر مباش غمگين عزيز باب يتيمان رسيد

فرات و هم دجله را از خصم خواهيم ستاند وقت قصاص گران زخصم دعوان رسيد

عيدي ما اي خدا نصر نمايي بود خدا پذيرايي دعا زنان هر جان رسيد

نيمه شعبان 1405 ه. ق 16/2/64

***

خيز از جاي و بخوان آيات قرآن غم مخور عاقبت بدان ما گرد تگستان غم مخور

آمريكا و شوروي باشند حامي خصم را چون ابوالفضل است پشتيبان گردان غم مخور

ما باذالله دشمن را شكست خواهيم داد شاهدي خواهي اگر غرب و خوزستان غم مخور

ما چو شيشه تيزتر كرديم اگر كه بشكنيم بر گلوي دشمنيم چون تيغ بران غم مخور

گر كه هم درفول و سوسنگرد و ايران شد بدان پاسخش را ما دهيم اخر به ميدان غم مخور

بصره و بغداد را با خاك يكسان مي كنيم با مقابل بر مثل هر سوي و ايران غم مخور

او به گاز شيميايي حال روي آورده است چون كند خنثي خدا ما با باد و باران غم مخور

راهيان قدس دارند ... را بر سينه شان شاهد ... مولا پاسداران غم مخور

ارديبهشت 64

***

حور عين و لولو مكنون بود پاداش ما نيك رضوان الهي را نظر خواهيم كرد

چون بفرمايد فقيه عصر امر حمله را همچو شعله جان دشمن را شرر خواهيم كرد

هست آرپي جي چو سجيل رعد و اصحاب فيل ... ما كوش بسازيم و خبر خواهيم كرد

بعد فتح كربلا و هم نحف هم كاظمين بر عدو صهيونستي هم خطر خواهيم كرد

دشمن حق را بگو بر ما ننازد بر سلاح هم سلاح و سنگرش زير و زبر خواهيم كرد

حجت از صلح و صفا با شيعه ملا نزن ما براي حفظ مكتب خود سپر خواهيم كرد

گر نگيري عبرت از سابق بدان اي نابكار چون خدا خواهد همي فتحي دگر خواهيم كرد

با توكل بر خدا و ذكر بر لب چون حسين استقامت كرده و تلخي شكر خواهيم كرد

گر شويم پيروز صحنه و ميدان جنگ از غرور و مستي و نخوت حذر خواهيم كرد

عجب و استكبار را در ... حق ماوای بست هم هوا و هم هوس بيرون ز سر خواهيم كرد

گر شهادت هم نصيبم شد چه بهتر حمد و شكر از يد ساقي كوثر چو لب تر خواهيم كرد

قبل از عمليات بدر: 18/12/63

***

برخیز جانان برادر كه بهار است بيدار كه سرخي به رخ گل بقرار است

بر روي زمين سبزه و بر شاخه شكوفه بر روي زمستان سير جمع چو تار است

خورشيد به غمزه رخ خود زا بر برون كرد باران به نشاط و به شعف نيز ببار است

شلاق نسيم سحري بر تن صحرا گويا كه به بيداري اين خفته بكار است

بر جبهه حق هم نظري كن به عنايت دشمن به يد شبه خدا همچو شكار است

ظالم به سياهي خودش صبح سيه كرد تا زنده بعد او كه بگويد كه بهار است

فجر است به شام سيه او رخ مردان رزمنده حق بر عدمش دست بكار است

ما عيد نداريم چو ظالم بر حيات است حي بودن او باعث هم ننگ و هم عار است

ياران علي ملبس قرمز بخريدند مهمان خدا گشتند و اين بزم قرار است

هيهات زما ذلت و هم روز زما ننگ هرگاه شود خم نيست خمار است

ياران خميني زهمه چيز گذشتند دل را به خدا بند كه دشمن به فرار است

ياران عدو بر تن ياران به مسلسل گل دانه خونين به تن يار هزار است

بر گرد عدو هم شرق تجاوزگر و هم غرب دادار بود ياور ما حزن كنار است

مدرسه راهنمايي ايمان ـ 17/1/64

***

اي فقيه سبزواري مسجدت آباد شد از شهيدان عزيزت اين جهان آزاد شد

كفر و استكبار را با خونشان له كرده اند لرزه بر اندام شرق و غرب استعمار شد

***

بر شهيدان عزيز ما دو صد چندان درود بر محقق باني جمع سرافرازان درود

بر سليماني كه شد پرپر به دشت جبهه ها بر خطيبي نونهال جمع آن ياران درود

اي ديغا از حسين پور آن جوان با صفا بر جغتايي شهيد اين سامان درود

صمدي باشد شهيد ما چو اصغر بر حسين بر شهيدان حسين و غرب خوزستان درود

همچو ابراهيم، اسماعيل در راهش فدا باد احمدزاده را از ناي دل داران درود

حيدر آرامجو چو قاسم نوكدخدا بر لدني و بر اين آرام صد چندان درود

نالم از ياد شهيد علم و حكمت سروري بر حسين سروري و سيدي مال درود

آه و افغان دارم از ياد تو اي يار رشيد به تو گرياني زاده يار غمخواران درود

بار ديگر يادم آمد از شهيد جبهه ها بر معين درباري آن دلباخته جانان درود

بررسول زارعي آن نوگل نشكفته مان بر عزيزان خدايي ره قرآن درود

هادي آونده پور ما كه گشت در خون شنا بر شهيدان به خون غلطان خوزستان درود

ياد آن حداد و حامد بس بود كم كن سخن بر عزيزان گلم و پيدا و بي قبران درود

فروردين 62

***

قسم

بر شهداي ايران قسم بر گردان از جان گذاران قسم

همين مسجدان سنگر است اين بگفت به رهبر امت به قرآن قسم

*

شهيدان زنده به نص صريح به آيات پرشور فرقان قسم

مپندار كه مرده باشند حي به نزد خدا دان تو مهمان قسم

*

محقق بود باني جمع ما كه حقانه جانش نمودي فدا

سليماني و سيدي عزيز به آنها هم جان نثاران قسم

*

بگفتاي آن نوجوان رشيد بدادي چو جان بر خداي حميد

همين سينه ما زغم صدمه ديد به او و خطيبي شادان قسم

*

چو يادم بيامد زآرامبوي حسين پور آن نوگل نيك خوي

زحداد و حامد سخن كم بگوي به بلايي كه رفت سوي جان قسم

*

زپور عدالت ندارم به ياد بجز صدق و احسان و ديگر جهاد

به داوري آن يار نيكو نهاد به آنها كه باشند سواران قسم

***

خيز زجاي و ببين كه ماه شعبان رسيد موسم شادي و هم موسم رضوان رسيد

بگو به دشمن بگو زكوثر آن رسول حسين آمد حسین مژده به انسان رسيد

نور دو چشم علي فاطمه را همدمي شبير آل نبي به تن همي جان رسيد

فرشتگان خدا زآسمان فوج فوج براي تبريك او ملك هزاران رسيد

فطرس در بند را مژده بده كاي غمين مباش غمگين حسين شافع غفران رسيد

فاطمه را گوه مده شير به سبط علي براي شير حسين ختم رسولان رسيد

زبوستان نبي لاله گلي سبز شد سرخ به سرخي خون پر شهيدان رسيد

به حيرت و در شگفت شدم زميلاد او زچه رسول خدا دو چشم گريان رسيد

جواب اَسماء داد پيمبر آخرين نگر حسين مرا شهيد دوران رسيد

بگو به فرعونيان به جمله ظالمان رها شويم مارها موسي عمران رسيد

سرور رزمندگان اسوه رزمندگان سبط نبي و علي زكوي جانان رسيد

ظلمت اين شام را شكن كه آمد حسين صبح سحر مي دهد چو شمس تابان رسيد

صف شكن كربلا قضاي حق را رضا ناصر احكام دين فجري قرآن رسيد

جهان چو ماتمكده سرد زجور و زظلم حزين زسردي مباش بوي بهاران رسيد

دور زما ذلت دور زما ننگ باد شو پيام حسين كه از جماران رسيد

باد صبا را بگو به كربلا ده پيام ز بهر آزاديت سپاه ايران رسيد

بگو به صدام دون بگو به خصم زبون سپاه روح خدا بسان شيران رسيد

بدر و حنين و تبوك، خيبر و خندق زماست بهر خدا لشگري زكوي سلمان رسيد

گو به فلسطين و قدس شعار ما را بخوان جيش محمد ببين ره كه شتابان رسيد

چو ذوالفقار علي بدست بگيريم ما مباد دشمن مباد كه تيغ بران رسيد

خدا به حق حسين به جان پير خمين بده تو پيروزيت دعاي پاكان رسيد

به پاسداران بگو كه روز روز شماست چو روز ميلاد عشق سوم شعبان رسيد

سوم شعبان ـ 4/2/64

امروز مي خواستم براي كاري به بيرون بروم. در خيابان، شهيد آورده بودند. من بي اختيار به دنبال آنها راه افتادم، چه آنكه اين كار را مساوي با یك الزام در خود مي ديدم.

شهيد به من مي گفت: كه اي انسان، مغرور نباش. حيات تو و دنياي تو، زماني محدود را به خود اشباع كرده است. تو نيز زماني به آنجا خواهي رفت. ديارت و سرزمين ابديت جايی ديگر است و آن همان جايي است كه خواستگاهت از همان نشات گرفته است.

شهيد به من مي گفت: آيا تو مي تواني رسالتت را به خوبي انجام دهي؟ و تو مي داني آنها كه جنگيدند حسيني اند و آنها كه پشت جبهه هستند بايد زينبي باشند و گرنه يزيدند؟

شهيد رسالت دارد و رسالتش اين است كه به ما جهت تازه دهد و ما را روحي نوين بخشد. خون شهيد فرياد مي زند و به جامعه تحرك مي بخشد و جامعه مريض و فلج را درمان مي كند. شهيد تاريخ را راهگشا و جهت دار مي كند، چرا كه تاريخ، به دست انسان و حوادث تاريخ، به دست اراده انسان شكل مي گيرد.

وظيفه اوّلمان، خود شناسي و خوديابي و سپس خود سازي و بعد ديگر سازي و انسان سازي و سرانجام جهان سازي و در نهايت خدا گونه شدن است.

به راستي كه شهادت، سعادت است و سعادت، شهادت و اين بزرگترين معيار سنجش است، چه آن كه اين يك تولد است و تولد، مطلوب.

شهيد عشق دارد و نياز. و نياز به پيوستن او امنيت و آرامش دارد. قبل از شهادت آرامش در وجودش متبلور است، چنانكه خودم اين را در برخي يافتم، اگر چه ممكن است برخي اين سخن را گزافه گويي بدانند و ليكن من به آن معتقدم و براي درك اين مطلب و اثبات آن بايد از درون شروع كرد تا حق مطلب را يافت.

درباره شهيد بايد گفت كه قلم عاجز است، چرا كه شهادت اخلاص و انگيزه مطلوب نهفته است و انگيزه و اخلاص تنها در احساس متجلي مي شود و احساس نيز بيان كردني نيست، لذا تنها راه درك آن بازيگر بودن است نه تماشاچي.

اي خواننده بايد خود جهاد كني تا عظمت جهاد و شهادت را بيابي. احساس جداي از بيان، و در بيان عقل است و استدلال. و در احساس روح است و عاطفه و نياز. من بر حال خود تاسف مي خورم، كه اي افسوس كاروان رفت و تو هنوز در خوابي و به دنيا تكيه مي كني.

شهيد منبع عرفان است، عرفان علي. لذا درس عرفان را بايد در نزد شاهدان عالم آموخت، آنان كه به حرف بسنده نكردند و در عمل محك زدند و به عمل نشان دادند آن سخنان و احساس را.

شهادت براي خود شهيد بسيار مطلوب و كمال آرزوي وي است؛ لذا تبريك بر بستگان وي واجب. ليكن نبودن شهيد در جامعه، يك كمبود را نمايان مي سازد و جامعه را در سوگ از دست دادن بهترين انسانهاي خود قرار مي دهد، لذا تسليت نيز واجب مي گردد.

شايد چنين تصور شود كه چه بسا شهيداني را ديده ايم كه عالم گونه حيات را بدرود نگفته اند، اما من مي گويم كه علم در مفهوم عام آگاهي است در هر نوع. اما شهيد عارفي است كه خدا را شناخته است و خود را يافته است. او يك اتصال دائم و يك پيوند شاهد گونه با خدا دارد. او هيچ گاه خود را بيهوده احساس نمي كند.

شهيد خود را فدا مي كند تا حاكميت خدا را زنده نگهدارد.

شهيد زنده است، زيرا هدفش زنده است.

10/1/61

***

بسمه تعالي

ياران رفته اند و من نشسته ام. مظلومان رفتند و تاريخ را سيري نو بخشيدند. اما ما زمين گير و وابسته به اين دنيا مانده ايم.

(خطاب به شهدا) دوستان چرا ما را تنها گذاشتيد و رفتيد، چرا نظري به ما نمي كنيد؟ آيا خوبان را وظيفه نيست كه زيردستان را ياور باشند؟ پس بنگريد حال ما را كه محتاجم. شنيديم. .

حرم مطهر امام رضا (ع) 1/12/1364

***

قسمت هايي از كتابي كه شهيد هادي تحت عنوان (جامعه جهاني بيمار است) مشغول نوشتن بود و ناتمام گذاشته:

تلاش دستگاه هاي تبليغاتي غرب و شرق بر اين است كه انسانيت را از بين ببرند و انسان را حيواني بي بندوبار نمايند و او را برده روحي خود كنند. تفاوت بندگي روحي و جسمي در اين است كه بندۀ جسمي تا زماني كه نظارت بروني بر او حاكم است به انجام كار خويش مي پردازد، در حالي كه بندۀ روحي نياز به نظارت ندارد و در همه حال وابسته به استعمار شيطان است. اگر ملل محروم جهان اصالت فرهنگي خويش را حفظ مي كردند و اگر بر پايه هاي فطري مكتب پايدار مي ماندند، قطعاً هيچ گاه استعمار نمي توانست بر آنان مسلط شود و بر آنان سياست كند. اينكه فرهنگ غربي در ملل شرقي تاثير گذاشته، علتش عدم توانايي فرهنگ اسلامي نيست بلكه علت آن عدم بهره گيري از فرهنگ اصيل اسلامي توسط معتقدين به آن است.

جهل باعث مي شود كه انسان از خود و فرهنگ و اصالتش بيگانه شود، يعني خوبي هاي فرهنگ خويش را بد و بدي هاي فرهنگ بيگانه را خوب تلقي كند، و در نتيجه موجودي مي شود که نه محاسنِ فرهنگِ خود را دارد و نه محاسنِ فرهنگِ بيگانه را.

استعمار به انسان هايي احتياج دارد كه جسم قوي بدون عقل داشته باشند.

فرهنگ استعماري توليد مي كند تا مصرف شود و مصرف مي كند تا توليد كند، در حالي كه از نظر اسلام توليد مي شود تا انسان با بهره گيري از آن خويشتن را به كمال رساند و دنياي خويش را جهت آخرت اصلاح كند.

هم غرب و هم شرق از جهاتي بيمارند. شرق بيمار است از جهت ناتواني در بكارگيري صحيح صنعت در رفع گرسنگي هاي جسمي، و غرب بيمار است از اين جهت كه صنعت پيشرفته غرب، حيات معنوي را زايل كرده است.

غرب، علم بدون تعهد را گرفت و شرق، تعهد بدون علم را. و هر دو يك قسمت را ضايع و در نتيجه به اصل مسئله نرسيده و آن را ناقص به دست آوردند.

اما اسلام چاره درد را داده است، قانونش از جانب خدا كه نامحدود و داناست. لذا قانونش بدون نقص است.

اين اسلام است كه تعهد و مسئوليت و علم و دانش را به ما تفويض مي كند و ما را به اتحاد و ياري يكديگر فرا مي خواند ....

با ابلاغ عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند بزرگ خواهانم و خواستارم. باری اگر بخواهی از احوالات اینجانب با خبر بوده باشید بحمد الله سلامتی کامل برقرار است.

پدرِ نورِ چشمم، هیچ گونه نگرانی از طرف بنده نیست، فقط نگرانیِ بنده، از طرف شما است. پدر بزرگوارم و مادر نور چشمم، امیدوارم در زیر سایه خداوند بزرگ، صحیح و سالم و خوش و خندان و همیشه پیروز و موفق بوده باشید.

پدر نور چشمم، من برای شما یک نامه نوشتم. نمی دانم دست شما رسیده یا نه. پدر نور چشمم، اگر نامه بنده بدست شما رسیده جوابش را زودتر بفرستید. پدر عزیز و نور چشمم، ان شاء الله بعد از آموزشی، معلوم نیست ما را به کجا بدهند ولی اگر خواستید برایم نامه بنویسید از همین آدرسی که در روی پاکت است استفاده کنید. مادر نور چشمم، ان شاء الله هر چه زودتر این جنگِ تحمیلی به نفع اسلام تمام بشود و تمام جوان ها به پیش خانواده هایشان برگردند.

مادر نور چشمم، بنده از تو خواهش می کنم هیچ وقت گریه نکنید و همیشه افتخار کنید که پسرت را فرستادید در راه اسلام می جنگند. مادر نور چشم، سعی کن به پسر بچه خوب رسیدگی کنید. خواهر عزیزم سعی کن، به درسَت خوب نگاه کن و برادران نور چشمم، خوب درس هایتان را نگاه کنید و سعی کنید همه ساله شاگرد ممتاز باشید.

سلام خواهر نور چشمم، حالت چطور است. امیدوارم همیشه جان برادرت را دعا کنید. مادر جان سلام مرا به تمام اهل خانواده برسان. سلام مرا به عمه و خانواده شان برسان. سلام مرا به مادر بزرگوارم فاطمه برسان. سلام مرا به خانواده کربلایی صاحب برسان. دیگر سرت را درد آوردم خداحافظ.

به امید دیدار

 

من به دين عشق سر سپرده ام، و به سويي

كه كاروان هاي آن رهسپار شود، راه خواهم جست،

آري عشق ـ مايه ي وصل تمام پراكندگي ها ـ دين و ايمان من است.

***

بر لبانم لاله اي از پرسشي مرموز

در دلم درديست بي آرام و هستي سوز

راز سرگرداني اين روح عاصي را

با تو خواهم در ميان بگذاردن امروز

***

هستي بهانه كردم و چندان گريستم

تا كس نداندم كه گرفتار چيستم