شهيد حسين اصغر قانع در سال 1336 در خانواده اى مذهبى در روستاى گليان از توابع شهرستان شيروان پا به عرصه وجود گذاشت. تحصيلاتش را در حالى كه از نعمت پدر محروم شده بود با موفقيّت كامل دنبال كرد و استعداد فوق العاده او سبب شد تا پايه هاى تحصيلى دوم و سوم را در يك سال بگذراند. همزمان با تحصيل در دبستان، براى چراى گوسفندان راهى دشت و بيابان مى شد و در سكوت طبيعت به مطالعه كتاب مى پرداخت. در همان زمان كتابخانه اى در روستاى زادگاهش تأسيس نمود و كتاب هاى مورد نياز را از شهر به روستا مي آورد. او جهت ادامه تحصيل به شيروان نقل مكان كرد و در كنار تحصيل، به فعاليت هاى اجتماعى نيز مي پرداخت. اين امر باعث شد از طرف مسئولين مدرسه مورد توبيخ و ضرب و شتم قرار گيرد و براى ادامه تحصيل راهى مشهد شود. تشكيل جلسات مخفى و انجام مأموريت هاى حسّاس، حاصل مدت زمان اقامت او در مشهد بود كه در نهايت باعث دستگيرى وى در سال 1354 گرديد.
شهيد قانع با پيروزى انقلاب ابتدا در كميته مشغول شد و سپس به سپاه پيوست. در همان سال جهت ادامه مبارزه، به كشور ستم ديده افغانستان عزيمت كرد. شهيد حسين قانع در سال 60 ازدواج نمود و با وجود فعاليت هاى مبارزاتى، در سال 1362 در رشته تاريخ دانشگاه فردوسى مشهد پذيرفته شد. همزمان در سمت داديار ناظر زندان دادسراى انقلاب اسلامى ارتش نيز انجام وظيفه مى كرد و رسيدگى به امور زندانيان را به عنوان بخشى از اوقات پر بركت خود قرار داده بود. پرداختن به انقلاب، دانشجو بودن و كار كردن، برايش چيزى جز ايفاى مسؤوليت اسلامى و تعهد اجتماعى نبود و در يك كلام مانند يك بسيجى ساده در خدمت انقلاب بود و در اندك مدت، رابطه بسيار صميمى با زندانيان برقرار كرده بود.
شهيد قانع پنج سال پايانى عمر خود را به صورت شبانه روزى در خدمت زندان گروهكى صرف نمود و در چند ماه پايانى عمرش مسئوليت رياست زندان مركزى مشهد و اجراى احكام دادسرا را بر عهده داشت. سرانجام پس از سال ها فعاليّت و انجام وظيفه در سمت هاى مختلف در روز دوازدهم دي ماه سال 1365 با تير نفاق منافقان كوردل در مشهد به شهادت رسيد.
شهيد قانع افتخار دانشگاه بود، و به عنوان دانشجويى مخلص، پاسدار ارزش هاى اسلامى در دانشگاه محسوب مى شد. او كه از عناصر نقش آفرين انجمن اسلامى دانشكده ادبيات و علوم انسانى مشهد بود در نشستى كه به منظور انتخاب اعضاى شوراى انجمن اسلامى ترتيب يافته بود، خود را اينگونه معرفى مى كند:
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
به هر صورت برادران، ما را مى شناسند. بعد از انقلاب در خدمت نهادهاى انقلاب بوديم، در سپاه، در دستگاه قضايى، در عقيدتى سياسى و جاهاى متعدد ديگر كه اقتضا مى كرد، در خدمت انقلاب بوديم و در عين حال در كنارش تحصيل هم بوده است. هم اكنون هم در دانشكده به حد ناچيزى در خدمت نهادهاى انقلاب هستيم.
اگر كارى داشتيم در نهادها يا داريم، بر حسب همان مسئوليت دانشجويى مان بوده است نه اين كه ابتدا او را ترجيح بدهيم. در واقع آن مسئوليت دانشجويى يا آن مسئوليت اسلامى يا مسئوليت تعهد اجتماعى نسبت به انقلاب اقتضا كرده است كه بعد از انقلاب در خدمت نهاد هاى انقلاب بوده باشيم، در عين حال هميشه خود را دانشجو مى دانستيم. يعنى موضع گيري هاى سياسى اجتماعي مان در آن نهاد هايى كه دو سه تايش را عرض كردم به عنوان يك دانشجو بوده است و هميشه آن اصالت دانشجويى و تفكر مبانى خودمان را حفظ كرديم. خوب طبيعتاً بايستى در خدمت انقلاب بوده باشيم و به حد ناچيزى در حد يك جوان معمولى بعد از انقلاب مانند بسيجى ساده در خدمت بعضى از نهادها بوديم و هستيم. عمده اش همان مسأله دانشجويى است. يعنى اگر آنجا هستيم به خاطر اينكه اقتضاى رسالت دانشجويى و تعهد اجتماعي مان اقتضاء مى كند كه در نهادهاى انقلاب يا در هر جائى كه اقتضاء مى كند كارى به عهده داشته باشيم.
و اما انگيزه اى كه كانديدا شدم چيزى جز همين نيست. يعنى براى دانشجو، رسالت هايى قائل بودم و هستم و انشاء اللّه خواهم بود كه اين رسالت.ها چيزى نيست كه در يك فرد يا دو فرد يا در مجموعه محدودى كافى باشد، قائليم كه بايستى دانشگاه و دانشجو ها آن رسالت ها را داشته باشند. حالا يك عده اى در واقع نمايندگى داشته باشند براى ايفاى همان رسالت ها، از اين جهت. بيشترين اميدمان هم اين است كه اعم از اين كه، ما در هر كجا باشيم، دانشجوها واقعاً به جايگاه خودشان در شرايط فعلى انقلاب توجه داشته باشند، كه توجه دارند الحمداللَّه. بيشتر توجه داشته باشند و بدانند كه به هر صورت فرمايش امام اين بود كه انقلاب داراى دو بال است. بال حوزه و بال دانشگاه. طبيعتاً هيچ پرنده اى با يك بالش نمى تواند پرواز كند و دو بال گفتند نه يك بال.
لذا دانشگاه رسالت هائى دارد، دانشجوها رسالت هائى داشته و دارند و لزوماً بايستى اين رسالت ها ايفا شود. دانشجوها جايگاه خودشان را بدانند. شرايط انقلاب را مى دانيم همه مان، انشاءاللّه بيشتر بدانيم و بتوانيم ان شاءاللّه مفيد واقع بشويم. خداى ناكرده زندگى روزمره و تحصيل و احياناً اشتغال به كارهاى اجرائى، ما را سخت در قالبى كه داريم نگه مان ندارد. دانشگاه و دانشجو در واقع بايستى به انقلاب و بلكه به مردم جهت بدهد و جهت هم البته بگيرد. اما اين كه مردم يك چيزى را انجام بدهند و ما بعد بگوييم صحيح است، اين وظيفه خطير دانشجو نيست و الحمداللّه كه اينطور نبوده.
يك وقتى ما واقعاً دل مان خوش بود كه دولت اسلامى روى كار آمده و انقلاب پيروز شده و رژيم شاه سرنگون شده و چه شده و چه شده ... و يك وقتى ديديم كه جمعى از دانشگاه نهيبى زدند به حاكميت انقلاب و به دولت موقت و دولت عهده دار امور و شوراى موقت و بعد معلوم شد كه خيلى وضع رو به راه نبوده. خوب اگر همان جمع دانشجو بيدار نبودند، متأثر از مواضع به حق حضرت امام نبودند و متأثر از مواضع اصيل انقلاب نبودند معلوم نبود كه كار به كجا مى كشيد.
حالا چون الحمداللَّه گروهك ها هم نيستند و آن تعارضات سياسى داخل دانشگاه حل شده، انقلاب فرهنگى هم كه شده، اين تصور پيش مى آيد كه خوب مسائل حل شده است ولي اين نگرانى هست به هر صورت در بيان همه مسؤولين هم ذكر شده اين مطلب. اين است كه قائليم كه بايستى دانشجوها متوجه امور باشند همينطور كه هستند الحمدا...، در مسائل جنگ مخصوصاً. ولى خوب مسائل ديگر هم هست كه جامعه بايستى از دانشگاه واقعاً در جهت انقلاب مايه بگيرد. يعنى مايه هائى كه مردم از دانشگاه مى گيرند صرفاً همان تخصص و يا احياناً مدارج علمى، مدارك علمى نيست. علم اجتماع، علم انقلاب و علم تحول اجتماعى آن چيزى كه به هر صورت امروز عمده ترين مسأله ما هست و شايد بشود گفت صد هزار شهيد در همين رابطه ما داديم. بايست مردم از اين جهت هم از دانشگاه مايه بگيرند. خوب اين جاى نگرانى هست به اين جهت ما در واقع خواستيم در خدمت آقايان باشيم و مسائلى كه بايستى در دانشگاه باشد مسائل اصلى و اساسى انقلاب ان شاء اللّه احياء بشود و باشد ... و آمدن ما به معناى نفى گذشته نيست تكميل گذشته است.
سؤال ديگر اين است كه برنامه هاى انجمن چيست؟ مشخص است، اما يك چيزى هست و آن اين كه تفسير ما از برنامه هاى انجمن چيست؟ ما تفسيرمان اين است كه شايد به يك معنا همان تفسير فرمايش حضرت امام باشد كه فرمودند: «رسالت انجمن هاى اسلامى همان رسالت انبيا است». اما خود اين تفسير دارد. يعنى چگونه رسالت انبيا، چه رسالتى از انبيا؟ براى انبيا رسالت هاى متعددى ذكر مى شود، آنچه كه بنده در اين وقت كم مى توانم ذكر كنم اين است كه انجمن در دو وجه حسنات و صالحات مى تواند كار كند. حسنات انجمن همين امورى است كه معمولاً جلسات و محافل و مراسم تبليغى فرهنگى و چيزهائى كه از اين قبيل هست و صالحات انجمن هم همان كه عرض كردم رسالت دانشجو در شرايط فعلى انقلاب كه آن چيزى كه مردم اميد دارند به دانشگاه. مردم به جماعت دانشجو اميد دارند اميدشان هم اميد نابجائى نيست. در واقع سابقه تاريخى دانشگاه اين را نشان داده كه اين يك اميد به حقى است. لذا انجمن در اين دو برخورد مى تواند نقش خودش را ايفاء كند. يعنى امور جارى انجمن مثل مجالس و محافل و مراسم مذهبى و بزرگداشت ها و شعائر مذهبى و تبليغ امور فرهنگى اسلامى و صالحات هم همان مسائلى كه باعث تحرك و تحول اجتماعى، مايه دادن به توده مردم و رسالت دانشجويى و...
نظر شخصى خود من اين است كه (يعنى اين را من از جهت خودم عرض نمى كنم از نظر برادران و خواهرانى كه اينجا هستند و خدمتشان ما ارادت داريم و شأن ما اين نيست كه خدمت آنها اين مطالب را عرض بكنيم) اين 7-8 سالى كه بر انقلاب گذشته تجربه هائى را براى خيلى ها بوجود آورده و از اين تجربه ها بايد استفاده بشود. يعنى اين دانشگاه همين شرايط را نداشته بلكه شرايط حادترى داشته در زمان انقلاب، در بعد از انقلاب، در دوره دولت موقت، در زمان انقلاب فرهنگى، در زمان فعاليّت هاى گروهك ها و در بعد از آن. لذا اگر برادران با تجربه تر كه ما خدمت شان ارادت داريم هستند، پيش قدم شوند كه خيلى از ما جلوتر و آشناتر هستند به مسائل و ما از اطلاعات و تجربه هايشان استفاده بكنيم، البته بهتر است.
والسلام.
نام پدر : نقی مقطع تحصيلي : كارشناسي رشته تحصيلي : تاریخ محل تولد : روستای گلیان - شیروان تاريخ تولد : 1338/12/29 تاريخ شهادت : 1365/10/12 محل شهادت : مشهد - ترور توسط منافقین |