شهید حمیدرضا بهمنى نژاد خرداد ماه سال 1344، در خانواده اى متوسط از نظر مادى و غنى از جهت ایمان و خداپرستى به دنیا آمد. او با صفات و اخلاق پسندیده تربیت شده بود. با طى شدن دوران کودکى وارد مدرسه شد و سال هاى تحصیل را یکى پس از دیگرى پشت سر گذاشت. از نوجوانى به نماز و روزه اهتمام مى ورزید و از معاصى گریزان بود. هنگامى که پرتوهاى درخشان انقلاب اسلامى ایران قلوب مردم ستمدیده را روشن مى ساخت، حمیدرضا در سال سوم راهنمایى بود و در تظاهرات و راهپیمایی هاى بزرگ مردمى از جمله در تاسوعا و عاشوراى سال 57 شرکت کرد. در هنگام پیروزى انقلاب حمید رضا جوانى برومند شده بود و دیپلم خود را در رشته ریاضى گرفته بود. در همان سال اول در دانشگاه مشهد در رشته برق پذیرفته شد. پس از شروع جنگ تحمیلى داوطلبانه به جبهه رفت.
با وجود مشکلات فراوان و انبوه درس ها و گرمى تابستان، پنج روز هفته را روزه مى گرفت و در انجام دیگر واجبات و مستحبات کوشا بود. دومین بارى که حمیدرضا به جبهه اعزام شد از جوار مرقد مطهر حضرت رضا(ع) و به همراه دانشجویان دانشگاه بود. بار دیگر در پاییز سال 64 و در حالى که اولین کاروان بزرگ کربلا از خراسان عازم جبهه مى شد در آن کاروان حضور داشت و مصاحبه اى که خبرنگاران با ایشان در آن روز داشتند نیز همان شب از تلویزیون پخش شد. پس از اعزام و استقرار در پادگان شهید بروجردى تیپ ویژه شهدا، حمید رضا اولین داوطلب حضور در گردان تخریب شد. او پس از طى دو ماه آموزش هاى مشکل مسؤولیت خنثى نمودن مین و کاشتن آن را به عهده گرفت. پس از این دوره به مرخصى آمد و در اواخر ترم تحصیلى دانشگاه، موفق به گذراندن هشت واحد درسى آن ترم شد و پس از امتحانات مجدداً به تیپ ویژه شهدا بازگشت و به علت احتمال انجام عملیات به همراه یک اکیپ شناسایى به خط مقدم اعزام شد. شهید حمید رضا جهاد در راه خداوند را اولین دستور کار خود قرار داد. وى در پاسخ به این پرسش که چرا ادامه تحصیل نمى دهى تا به عنوان فردى تحصیل کرده، متعهد و حزب الهى به مردم خدمت کنى، مى گوید: «شاید با مهندس شدنم باعث ارشاد کسى نشوم ولى مى دانم با جبهه رفتنم باعث ارشاد دیگران مى شوم و شاید با شهادتم سبب بیدارى حداقل عده اى بشوم.» به این ترتیب و با این انگیزه قوى پس از چندى در یک عملیات مشکل، مسئول دسته مى شود و میادین مین را باز و معبر خواسته شده را ایجاد مى کند. بعد از عملیات به مرخصى مى آید و به جبران عقب ماندگى درسى مى پردازد؛ در این حین از طرف فرمانده تیپ از او درخواست مى شود که دوباره به جبهه برود و او نیز اجابت مى کند.
بعد از عملیات درسش را ادامه داد و در کنار انجام سایر امور، امتحانات همان سال را با موفقیت به اتمام رساند و بالاخره براى آخرین مرتبه که روانه جبهه شد و مأمور شد تا یکى از معبرها را باز کند، در حال خنثى کردن مین بود که با انفجار آن، دعوت حق را لبیک گفت.